نقد بازار
شاعری جوان، در مقدمه دیوانی که به تازگی منتشر کرده است بر منتقدان عصر ما تاخته است، که اینها انتقاد نمی کنند دشنام می دهند. و دریغ این است که این سخن خود تا حد زیادی درست است. نقادی در روزگار ما پست و بازاری
نویسنده: عبدالحسین زرین کوب
شاعری جوان، در مقدمه دیوانی که به تازگی منتشر کرده است بر منتقدان عصر ما تاخته است، که اینها انتقاد نمی کنند دشنام می دهند. و دریغ این است که این سخن خود تا حد زیادی درست است. نقادی در روزگار ما پست و بازاری شده است و گویی عصر ما آنجا که به نقد اثر می پردازد اگر نمی خواهد دوستی را دلنوازی کند و یا صاحب حشمتی را از خود خرسند بدارد، می کوشد حریفی را بشکند و یا از رقیبی کینه ای دیرینه بستاند. چنین منتقدی آن مایه انصاف را ندارد که یک لحظه دل را از دوستی و دشمنی با گوینده و نویسنده بپردازد و در جستجوی ارزش واقعی اثر، یاد خود و نام سازنده آن را فراموش کند.
بی شک آنجا که منتقد، در برابر اثر نویسنده یا شاعری معاصر، وجود خویشتن را از رشک و کینه یا مهر و دوستی یکسره خالی نکرده است داوری درستی که بتوان نام «نقد» بر آن نهاد درباره آن اثر نمی تواند کرد. و آن داوری که چنین منتقدی کند و با داوری آن سوداگر که به هر حال کالای خویش را از آنچه رقیبان و همگنان دارند، برتر می نهد درست تر و ارزنده تر نیست. این گونه منتقدان کسانی را که نام و آوازه ای دارند، یا از آنان به بیم و امید اندرند می ستایند و یا دست کم با مهر و گذشت از آنها و از کارشان سخن می گویند، اما درباره آنانکه نام و نشانی ندارند و از وجود آنها امید سودی یا بیم زیانی نیست، زیاده بیرحمی و شتابزدگی نشان می دهند. بسا که کار هیچکدام از این دو دسته را نمی خوانند و ناخوانده درباره آنها داوری می کنند، آنها را تنها به پاس نام و آوازه ای که دارند می ستایند و اینها را فقط به سبب گمنامی و ناشناختگی که بدان دچارند عرضه فراموشی و تحقیر می دارند. چنین نقدی البته مایه گمراهی و فریبکاری است و هیچ منتقد راستین آن را تصدیق نمی کند، زیرا منتقد راستین هیچ اثری را پیش از آنکه درست بخواند و در آن نیک اندیشه کند نمی تواند بستاید و یا بنکوهد و تنها به اتکای نام و نشانی که نویسنده از آن بهره ور یا بی بهره است درباب اثر او آشکارا داوری کند و در واقع خویشتن را مقهور شهرت و قبول عام سازد.
و آنجا که منتقد مقهور شهرت و قبول نویسنده ای نام آور گردد هرگز نخواهد توانست ارزش واقعی اثر وی را ادراک کند و یا استعداد و نبوغ نهفته ای را که در اثر نویسنده و شاعری گمنام هست کشف و بیان نماید. در این صورت نقد او چیزی جز دشنامی تلخ یا ستایشی پوچ نخواهد بود و تفاوتی با مدح و هجای شاعران دریوزه گر قرنهای کهن نخواهد داشت، و نقدی که چنین در گرو اغراض و مطامع شخصی باشد خود بر نقد آن «انتقاد نویسان» مزدوری که اندیشه و رأی خود را به دیگران فروخته اند چه مزیتی می تواند داشت؟ و آنجا که اندیشه و رأی نقادان و داوران از التزام هوسهای آلوده و راسته نباشد ادب و هنر نیز، پست و کم مایه خواهد ماند و فایده نقد که تهذیب ذوق عامه و تربیت فکر نویسنده است از میان خواهد رفت. و منتقدی چنین آلوده خاطر هرگز نخواهد توانست به درستی دریابد که هنرمند را در ابداع اثری که آفریده است، هدف و مراد چه بوده است و در بیان آن تا چه حد توفیق یافته است و آیا آن هدف و مراد خود بدان مایه رنج می ارزیده است یا نه؟ و تحقیق این نکته ها خود، جز با بی غرضی و خوش بینی برای هیچ منتقد میسر نیست و تا منتقد وجود خود را از غرض و هوا نپردازد، همدلی و یکدلی با هنرمند که فهم و ادارک اثر او موقوف بدان است،برای وی ممکن نخواهد بود.
گذشته از این، منتقدی که عیب و نقص اثری را ببیند و از ادراک عظمت و کمالی که ناچار غالباً در آن هست محجوب بماند، اگر خود هیچ بدخواه و فریفتکار نباشد باری در نقادی ناآزموده و بی مایه است. منتقد راستین باید، چنانکه در شناخت ناهنجاریها و بی سامانی های اثری، زیرکی و هوش تمام به کار می برد، در کشف و ادراک «لطیفه های نهانی» و زیبایی های ناشناخته ای نیز که در آن اثر هست، همچنان همه ذوق و معرفت و بصیرت خود را به درستی به کار اندازد و نستوه و بی ملال در فراز و نشیب اندیشه و بیان نویسنده و شاعر، اوج و حضیض پرواز روحانی و سیر معنوی او را دنبال نماید و آزاده وار و درست هرچه در می یابد آن را بی پرواز و خالی از روی و ریا باز نماید. و آنجا که خواننده عامی یا کم تجربه،زیبایی تازه ای نمی بیند آن زیبایی نهانی را که با دل و چشم هنر شناس نکته یاب گفت و شنود دارد بیابد و بیان کند، اما این جستجوی زیبایی های نهانی دل سرشار از ذوق و همت و جانی عاری از رشک و کینه می خواهد. و با این همه بدون اندیشه و تأمل و تحقیق و مطالعه نیل بدین مقام میسر نیست. و منتقدی که از هر اثری تنها به چاپ و قطع آن نظر دارد، و از هیچ کتابی بیش از «دبیاچه» و «فهرست» آن را نمی خواند ادارک این گونه زیبایی ها برایش ممکن نخواهد بود. و آن منتقد نیز که کتابی را تا پایان می خواند، تا در طی مطالعه آن بدخواهی و شوخ چشمی را به یکسو ننهد و آماده همدلی با نویسنده نشود بسا که راز بیان و جان سخن هنرمند را ادارک نکند و هیچ در نیابد که درباره آن اثر چگونه باید بیندیشد و چگونه باید داوری کند، زیرا حقیقت آن است که مسائل نقادی فراوان و پیچیده و گوناگون است و برای منتقد راستین، هر اثری مسأله دیگر است که حل و فهم آن مجاهدتی دیگر لازم دارد و ذوق و رویت منتقد است که این راه حل را باید فرا پیش پای وی نهد. در نقد درست، ذوق و درایت منتقد، راه خود را از میان انبوه این دشواریها می گشاید و پیش می رود. کتابهایی هست که در آنها آنچه مهم و مورد توجّه تواند بود صورت کلی آنهاست، جزئیات را اهمیّت چندان نیست. کتابی نیز هست که در آنها آنچه اهمیّت دارد جزئیات است، صورت کلی هیچ مهم نیست و منتقد به اتکای ذوق و درایت خویش باید این دو را بشناسد، و فرق بنهد، و آن قدر ذوق و تمیز داشته باشد که بداند در کدام اثر باید صورت کلی را در نظر بگیرد و در کدام کتاب بای حساب جزئیات را داشته باشد. منتقدی که از این مایه تمیز بی بهره باشد، اگر خود صاحب غرض نیز نباشد، در فهم و نقد آثار اهل هنر گرفتار خطا و انحراف می شود و نقد او سست و سطحی و بی پایه خواهد بود و چنین نقدی زیان و خطر بسیار دارد و مایه گمراهی است.
این نقد ادبی، در واقع از همه فنون و انواع ادب «حساس» تر و دقیقتر است و بی شک، اندک خطایی که در آن روی دهد هم ذوق عامه را تباه می کند و هم بسا که اندیشه شاعر و نویسنده جوان را از راه درست منحرف می سازد. از اینها گذشته، نقادی شاید بیش از همه فنون دیگر با تقوا و شرف نویسنده بستگی دارد، و اگر نویسنده ای، خدای ناکرده از تقوا و شرف کم بهره باشد، نقد او غرض آلود و فاسد و گمراه کننده خواهد بود.
با این همه، آنجا که کار منتقد از قلمرو «ادب محض» بیرون می شود و سخن از نقد کتابهای فنی و فلسفی و تاریخی و این گونه موضوعها در میان می آید، دیگر حدیث کشف و ادراک زیبایی و زشتی در کار نیست. و در این حال آنچه منتقد را بیشتر در کار است، تبحر و تسلط در موضوع بحث است. کتابی را که در منطق یا تاریخ مذاهب است منتقدی حق دارد انتقاد کند که خود از آن فنون مایه ای و بهره ای داشته باشد و درباره اثری که راجع به کلام یا عرفان است ایراد به الفاظ و عبارات، آن گونه که شیوه انتقاد نویسان ماست شایسته نیست. درباره کتابهایی که فایده آنها کسب معلومات و اطلاعات تازه است، اگر زبان و بیان آن مفهوم و روشن است، دیگر بر نویسنده جای ایراد نیست که چرا در تلفیق و ترکیب الفاظ و عبارات دقت را به سر حد وسواس نرسانده است. و منتقدی که می خواهد درباره چنین کتابی سخن بگوید، باید جستجو کند که روش و شیوه تحقیق نویسنده درست هست یا نه و نتیجه ای که از آن شیوه تحقیق به دست آورده است، به چیزی می ارزد و بر تحقیقات و معلومات گذشتگان چیزی در این باب می افزاید یا نه. و پیداست که تحقیق در این گونه نکات، برای انتقاد نویسی که مایه و دقت و فرصت غور در این امور را ندارد و در این باره لااقل به اندازه نویسنده کتاب وقوف و اطلاع نیافته است ممکن نیست، و نقدی که چنین منتقدی از این گونه آثار خواهد کرد از حدیث لفظ و لغت و از بحث در درستی و نادرستی مبتدا و خبر در نخواهد گذشت و جز سخنی بازاری و پیش پا افتاده را که از خودفروشی و ریاکاری سرچشمه می گیرد در بر نخواهد داشت. البته نقد این گونه کتابها، خود حدیث دیگری است و چیزی جز تحقیق علمی نیست. اما نقد ادبی، هدف دیگر دارد و مراد آن جستجو در ارزش اثاری است که نویسندگان و گویندگان آفریده اند. و در هر حال نقد و ادراک درست این گونه آثار، شناخت و بصیرت تمام می خواهد. و بی آن، نیل بدین مراد ممکن نخواهد بود. آنکه، با نمایشنامه های گوناگون، از کهنه و نو، سر و کاری نداشته است و از امور فنی و مسائل و مباحث راجع به «درام» وقوف ندارد، درباره این گونه آثار سخن درست و مقبول نمی تواند گفت و اگر چیزی نیز در این باب بگوید جز پاره ای اندیشه ها و تأثرات خود او نیست.
در باب شعر و داستان و دیگر چیزها نیز کار بر همین منوال است و نقدی که در این موارد مقبول تواند بود آن است که نویسنده آن «اهل» باشد و همه بر گستاخی و «دلیری» خویش و یا بر سادگی و گولی عامه تکیه ننماید.
حقیقت آن است که وقوف و اطلاع با ادعا و گزافه تفاوت دارد و آن هر دو را از نتیجه و حاصلی که دارند می توان بازشناخت. رأیی که شناسای راستین در نقد و شناخت آثار هنر و ادب دارد البته معتبر است، اما فرق است میان آنکه عمری در کار شناخت هنر و تحقیق در احوال و آثار هنر مصروف داشته است، با آنکه روزی چند به تقلید و تکلف در موزه ای یا نمایشگاهی در برابر آثار هنرمندی چند خیره و حیران ایستاده است و یا نکته ای چند از گفتار منتقدان دیگر فرو خوانده است و آن را به خود بسته است، تا خویشتن را به دروغ و ریا منتقد راستین جلوه دهد. اما منتقد راستین به غوغای بازار، و جنجال نااهلان اهمیّت نمی دهد. آنچه برای او اهمیّت دارد سعی مدام در کشف و ادراک زیبایی و هنر است. زشتیها و بی اندامی ها که در آثار هنری هست طبع او را رنجه می کند و جان او را می آزارد، اما فکر و همت او برتر از آن است که همه به عیب و زشتی نگاه کند. آنچه بیشتر ذوق او را مفتون خویش می دارد زیبایی است، و از این روست که چنین منتقدی آنجا که هنری و کمالی هست، اگر عیبی نیز مشهود افتد، آن را بیش از آنچه هست جلوه نمی دهد و در هر اثر تنها عیب و نقص نمی جوید، به کمال و هنر بیشتر نظر دارد. و تا نقدی عیب پوش و هنر ستای و خالی از کینه و غرض در میان نیاید، نمی توان توقع داشت که استعدادهای جوان و هنرهای نهانی، بی ترس و واهمه مجال ظهور بیابد و ادب ما را پرمایه سازد. دریغ است که نقد بازار، امروز چنین مغشوش شده است و منتقدان ما چنان شده اند که به قول شاعر جوان، انتقاد نمی کنند، دشنام می دهند.(1)
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386
بی شک آنجا که منتقد، در برابر اثر نویسنده یا شاعری معاصر، وجود خویشتن را از رشک و کینه یا مهر و دوستی یکسره خالی نکرده است داوری درستی که بتوان نام «نقد» بر آن نهاد درباره آن اثر نمی تواند کرد. و آن داوری که چنین منتقدی کند و با داوری آن سوداگر که به هر حال کالای خویش را از آنچه رقیبان و همگنان دارند، برتر می نهد درست تر و ارزنده تر نیست. این گونه منتقدان کسانی را که نام و آوازه ای دارند، یا از آنان به بیم و امید اندرند می ستایند و یا دست کم با مهر و گذشت از آنها و از کارشان سخن می گویند، اما درباره آنانکه نام و نشانی ندارند و از وجود آنها امید سودی یا بیم زیانی نیست، زیاده بیرحمی و شتابزدگی نشان می دهند. بسا که کار هیچکدام از این دو دسته را نمی خوانند و ناخوانده درباره آنها داوری می کنند، آنها را تنها به پاس نام و آوازه ای که دارند می ستایند و اینها را فقط به سبب گمنامی و ناشناختگی که بدان دچارند عرضه فراموشی و تحقیر می دارند. چنین نقدی البته مایه گمراهی و فریبکاری است و هیچ منتقد راستین آن را تصدیق نمی کند، زیرا منتقد راستین هیچ اثری را پیش از آنکه درست بخواند و در آن نیک اندیشه کند نمی تواند بستاید و یا بنکوهد و تنها به اتکای نام و نشانی که نویسنده از آن بهره ور یا بی بهره است درباب اثر او آشکارا داوری کند و در واقع خویشتن را مقهور شهرت و قبول عام سازد.
و آنجا که منتقد مقهور شهرت و قبول نویسنده ای نام آور گردد هرگز نخواهد توانست ارزش واقعی اثر وی را ادراک کند و یا استعداد و نبوغ نهفته ای را که در اثر نویسنده و شاعری گمنام هست کشف و بیان نماید. در این صورت نقد او چیزی جز دشنامی تلخ یا ستایشی پوچ نخواهد بود و تفاوتی با مدح و هجای شاعران دریوزه گر قرنهای کهن نخواهد داشت، و نقدی که چنین در گرو اغراض و مطامع شخصی باشد خود بر نقد آن «انتقاد نویسان» مزدوری که اندیشه و رأی خود را به دیگران فروخته اند چه مزیتی می تواند داشت؟ و آنجا که اندیشه و رأی نقادان و داوران از التزام هوسهای آلوده و راسته نباشد ادب و هنر نیز، پست و کم مایه خواهد ماند و فایده نقد که تهذیب ذوق عامه و تربیت فکر نویسنده است از میان خواهد رفت. و منتقدی چنین آلوده خاطر هرگز نخواهد توانست به درستی دریابد که هنرمند را در ابداع اثری که آفریده است، هدف و مراد چه بوده است و در بیان آن تا چه حد توفیق یافته است و آیا آن هدف و مراد خود بدان مایه رنج می ارزیده است یا نه؟ و تحقیق این نکته ها خود، جز با بی غرضی و خوش بینی برای هیچ منتقد میسر نیست و تا منتقد وجود خود را از غرض و هوا نپردازد، همدلی و یکدلی با هنرمند که فهم و ادارک اثر او موقوف بدان است،برای وی ممکن نخواهد بود.
گذشته از این، منتقدی که عیب و نقص اثری را ببیند و از ادراک عظمت و کمالی که ناچار غالباً در آن هست محجوب بماند، اگر خود هیچ بدخواه و فریفتکار نباشد باری در نقادی ناآزموده و بی مایه است. منتقد راستین باید، چنانکه در شناخت ناهنجاریها و بی سامانی های اثری، زیرکی و هوش تمام به کار می برد، در کشف و ادراک «لطیفه های نهانی» و زیبایی های ناشناخته ای نیز که در آن اثر هست، همچنان همه ذوق و معرفت و بصیرت خود را به درستی به کار اندازد و نستوه و بی ملال در فراز و نشیب اندیشه و بیان نویسنده و شاعر، اوج و حضیض پرواز روحانی و سیر معنوی او را دنبال نماید و آزاده وار و درست هرچه در می یابد آن را بی پرواز و خالی از روی و ریا باز نماید. و آنجا که خواننده عامی یا کم تجربه،زیبایی تازه ای نمی بیند آن زیبایی نهانی را که با دل و چشم هنر شناس نکته یاب گفت و شنود دارد بیابد و بیان کند، اما این جستجوی زیبایی های نهانی دل سرشار از ذوق و همت و جانی عاری از رشک و کینه می خواهد. و با این همه بدون اندیشه و تأمل و تحقیق و مطالعه نیل بدین مقام میسر نیست. و منتقدی که از هر اثری تنها به چاپ و قطع آن نظر دارد، و از هیچ کتابی بیش از «دبیاچه» و «فهرست» آن را نمی خواند ادارک این گونه زیبایی ها برایش ممکن نخواهد بود. و آن منتقد نیز که کتابی را تا پایان می خواند، تا در طی مطالعه آن بدخواهی و شوخ چشمی را به یکسو ننهد و آماده همدلی با نویسنده نشود بسا که راز بیان و جان سخن هنرمند را ادارک نکند و هیچ در نیابد که درباره آن اثر چگونه باید بیندیشد و چگونه باید داوری کند، زیرا حقیقت آن است که مسائل نقادی فراوان و پیچیده و گوناگون است و برای منتقد راستین، هر اثری مسأله دیگر است که حل و فهم آن مجاهدتی دیگر لازم دارد و ذوق و رویت منتقد است که این راه حل را باید فرا پیش پای وی نهد. در نقد درست، ذوق و درایت منتقد، راه خود را از میان انبوه این دشواریها می گشاید و پیش می رود. کتابهایی هست که در آنها آنچه مهم و مورد توجّه تواند بود صورت کلی آنهاست، جزئیات را اهمیّت چندان نیست. کتابی نیز هست که در آنها آنچه اهمیّت دارد جزئیات است، صورت کلی هیچ مهم نیست و منتقد به اتکای ذوق و درایت خویش باید این دو را بشناسد، و فرق بنهد، و آن قدر ذوق و تمیز داشته باشد که بداند در کدام اثر باید صورت کلی را در نظر بگیرد و در کدام کتاب بای حساب جزئیات را داشته باشد. منتقدی که از این مایه تمیز بی بهره باشد، اگر خود صاحب غرض نیز نباشد، در فهم و نقد آثار اهل هنر گرفتار خطا و انحراف می شود و نقد او سست و سطحی و بی پایه خواهد بود و چنین نقدی زیان و خطر بسیار دارد و مایه گمراهی است.
این نقد ادبی، در واقع از همه فنون و انواع ادب «حساس» تر و دقیقتر است و بی شک، اندک خطایی که در آن روی دهد هم ذوق عامه را تباه می کند و هم بسا که اندیشه شاعر و نویسنده جوان را از راه درست منحرف می سازد. از اینها گذشته، نقادی شاید بیش از همه فنون دیگر با تقوا و شرف نویسنده بستگی دارد، و اگر نویسنده ای، خدای ناکرده از تقوا و شرف کم بهره باشد، نقد او غرض آلود و فاسد و گمراه کننده خواهد بود.
با این همه، آنجا که کار منتقد از قلمرو «ادب محض» بیرون می شود و سخن از نقد کتابهای فنی و فلسفی و تاریخی و این گونه موضوعها در میان می آید، دیگر حدیث کشف و ادراک زیبایی و زشتی در کار نیست. و در این حال آنچه منتقد را بیشتر در کار است، تبحر و تسلط در موضوع بحث است. کتابی را که در منطق یا تاریخ مذاهب است منتقدی حق دارد انتقاد کند که خود از آن فنون مایه ای و بهره ای داشته باشد و درباره اثری که راجع به کلام یا عرفان است ایراد به الفاظ و عبارات، آن گونه که شیوه انتقاد نویسان ماست شایسته نیست. درباره کتابهایی که فایده آنها کسب معلومات و اطلاعات تازه است، اگر زبان و بیان آن مفهوم و روشن است، دیگر بر نویسنده جای ایراد نیست که چرا در تلفیق و ترکیب الفاظ و عبارات دقت را به سر حد وسواس نرسانده است. و منتقدی که می خواهد درباره چنین کتابی سخن بگوید، باید جستجو کند که روش و شیوه تحقیق نویسنده درست هست یا نه و نتیجه ای که از آن شیوه تحقیق به دست آورده است، به چیزی می ارزد و بر تحقیقات و معلومات گذشتگان چیزی در این باب می افزاید یا نه. و پیداست که تحقیق در این گونه نکات، برای انتقاد نویسی که مایه و دقت و فرصت غور در این امور را ندارد و در این باره لااقل به اندازه نویسنده کتاب وقوف و اطلاع نیافته است ممکن نیست، و نقدی که چنین منتقدی از این گونه آثار خواهد کرد از حدیث لفظ و لغت و از بحث در درستی و نادرستی مبتدا و خبر در نخواهد گذشت و جز سخنی بازاری و پیش پا افتاده را که از خودفروشی و ریاکاری سرچشمه می گیرد در بر نخواهد داشت. البته نقد این گونه کتابها، خود حدیث دیگری است و چیزی جز تحقیق علمی نیست. اما نقد ادبی، هدف دیگر دارد و مراد آن جستجو در ارزش اثاری است که نویسندگان و گویندگان آفریده اند. و در هر حال نقد و ادراک درست این گونه آثار، شناخت و بصیرت تمام می خواهد. و بی آن، نیل بدین مراد ممکن نخواهد بود. آنکه، با نمایشنامه های گوناگون، از کهنه و نو، سر و کاری نداشته است و از امور فنی و مسائل و مباحث راجع به «درام» وقوف ندارد، درباره این گونه آثار سخن درست و مقبول نمی تواند گفت و اگر چیزی نیز در این باب بگوید جز پاره ای اندیشه ها و تأثرات خود او نیست.
در باب شعر و داستان و دیگر چیزها نیز کار بر همین منوال است و نقدی که در این موارد مقبول تواند بود آن است که نویسنده آن «اهل» باشد و همه بر گستاخی و «دلیری» خویش و یا بر سادگی و گولی عامه تکیه ننماید.
حقیقت آن است که وقوف و اطلاع با ادعا و گزافه تفاوت دارد و آن هر دو را از نتیجه و حاصلی که دارند می توان بازشناخت. رأیی که شناسای راستین در نقد و شناخت آثار هنر و ادب دارد البته معتبر است، اما فرق است میان آنکه عمری در کار شناخت هنر و تحقیق در احوال و آثار هنر مصروف داشته است، با آنکه روزی چند به تقلید و تکلف در موزه ای یا نمایشگاهی در برابر آثار هنرمندی چند خیره و حیران ایستاده است و یا نکته ای چند از گفتار منتقدان دیگر فرو خوانده است و آن را به خود بسته است، تا خویشتن را به دروغ و ریا منتقد راستین جلوه دهد. اما منتقد راستین به غوغای بازار، و جنجال نااهلان اهمیّت نمی دهد. آنچه برای او اهمیّت دارد سعی مدام در کشف و ادراک زیبایی و هنر است. زشتیها و بی اندامی ها که در آثار هنری هست طبع او را رنجه می کند و جان او را می آزارد، اما فکر و همت او برتر از آن است که همه به عیب و زشتی نگاه کند. آنچه بیشتر ذوق او را مفتون خویش می دارد زیبایی است، و از این روست که چنین منتقدی آنجا که هنری و کمالی هست، اگر عیبی نیز مشهود افتد، آن را بیش از آنچه هست جلوه نمی دهد و در هر اثر تنها عیب و نقص نمی جوید، به کمال و هنر بیشتر نظر دارد. و تا نقدی عیب پوش و هنر ستای و خالی از کینه و غرض در میان نیاید، نمی توان توقع داشت که استعدادهای جوان و هنرهای نهانی، بی ترس و واهمه مجال ظهور بیابد و ادب ما را پرمایه سازد. دریغ است که نقد بازار، امروز چنین مغشوش شده است و منتقدان ما چنان شده اند که به قول شاعر جوان، انتقاد نمی کنند، دشنام می دهند.(1)
پی نوشت :
1. عبدالحسین زرّین کوب، یادداشتها و اندیشه ها (چاپ چهارم، تهران: انتشارات اساطیر، 1371).
منبع مقاله :به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}